دروغ می گفت دیگری را دوست می داشت بارها گفتم دوستم داری گفت آری تا اینکه یک روز از پای افتادم وفریاد زدم بگو هرچه هست . ترا خواهم بخشید و از گناهت خواهم گذشت عاقبت با آرزوهای فراوان پیش آمد گفت مرا ببخش دیگری را دوست می داشتم در حالی که اشک شکست عشق از چشمانم همچون بارانی سیل آسا به زمین می چکید گفتم اکنون که سال ها به من دروغ گفتی اینک من به تو دروغ گفتم تورا نخواهم بخشید
دل به هرکی دادم بی وفایی دیدم
چه رنجهایی که عمری از عشق کشیدم
همیشه سعی کن دیگران رو ببخشی تا خدا هم تو رو ببخشه