آنشب که تو با رفیق بی عاطفه ام شوی هم آغوش
پیراهن هر دومان سفید است ولی تو عروس و من کفن پوش
دختری از قوم عیسی گرفتارش شدم
یا محمد هستی کن تا مسلمانش کنم
جز من گرت عاشق شیدا ست بگو
میل دلت به جانب ماست بگو
گر هیچ مرا در دل توست بگو
گر هست بگو . گر نیست بگو . راست بگو
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج می خواهی تماشا کن
دروغین بودم از دیروز . مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی هم نمیگویند
به حال ما همه از من گریزانند
تو هم بگذر ار این تنها
رفیقان یک به یک رفتند
مرا به حال خود رها کردند
همه خود درد من بودند
گمان کردند که هم دردند
شگفتا ار عزیزانی که هم آواز من بودند
گره افتاده در کارم . بخود کرده گرفتارم
بجز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم هستم
دلم چون دفترم خالیست
قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم. بخود کرده گرفتارم
بجز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
نگاهم کرد * نگاهش کردم
نگاهم کرد* بدو دل بستم
نگاهم کرد پنداشتم که دوستم دارد * ولی آخر فهمیدم که فقط نگاهم کرد
نام :تنها
شهرت: آواره
نام پدر:رنج
نام مادر:فرشته غم
شغل: میفروش
محل تولد: شهر مکافات آنسوی فانوسها در حوالی محله صبح
جرم:عاشق
عشقم: ...
صدایم:سکوت
غزلم:آه
هدفم:مرگ
منزلم:گور
محل دفن:محراب قبر
آدرس:خیابان بدبختی.کوچه ی تنهایی.کوی قربت
شماره شناسنامه: به جمع دوستداران شقایق و عشق یکی اضافه کنید
تاریخ:زمستان بود که عشق در قلبم زبانه کشید و در روشنایی عشق آفریده شدم